اگرچه ناخوش احوالی درون بستری بانو تو از اصلت نیفتادی، هنوزم سروری بانو چرا تو رو به دیواری؟ بگو آیا که جان داری؟ بده هرچند با سختی تکان بر من سری بانو مگر در گفت و گو عمری علی جانت نبودم من چگونه میتوانی از عزیزت بگذری بانو کجای کُمیتِ زندگی، کجای کار لنگیده که جز رفتن نداری انتخاب دیگری بانو من و تو مرغِ عشقِ همدگر بودیم یا که نه اگر آری چرا داری تو تنها میپری بانو سپردی بچهها را بر منی که بی تو حیرانم تو حالم را که میبینی علی و مادری؟ بانو اگر زینب نبود این روزها من کم میآوردم عجب تربیتی کردی چه مادر دختری بانو ***** شهر به روی پسرش افتاده همه گفتند حسین جان داده جانش از سینه روی لب آمد داشت میمُرد که زینب آمد ***** رفت با رفتنت از دست قرارم پسرم کاش جان بر سر نَعشت بسپارم پسرم چه کنم چهره گذارم به روی سینهی تو یا سرت را به روی سینه گذارم پسرم ***** سرِ پیری چه به روز جگرم آوردند گریهام باعث خندیدن یک لشگر شد زخم های تنت از موی سرت بیشتر است بردنت تا به حرم کار هزاران نفر است ایستادند و زمین خوردن من را دیدند همزمان با ولدی گفتنِ من خندیدند به تنت هفت قدم مانده به سر افتادم یاد مادر که سرش خورد به در افتادم ***** پاشو از رو خاک و دست و پا نزن بابا داره دست و پا گم میکنه کوفه داره واسهی گندم ری بچههامو قد گندم میکنه بمیرم محاصره شدی علی دیگه محتاج زره شدی علی تو خودت گرهگشای عالمی پس چرا گره گره شدی علی