
نیزه میخواد برسه تا دهنِت با هزار نقشه و تَرفند میاد عزیزم اینهمه دست و پا نزن زیرِ چکمه نفَست بند میاد دیگه با جسم تو کاری ندارن تا چهل تا نعل مَرکب برسه حسن و حسینو در هَم میبینه ای خدا به داد زینب برسه اومدم که مشکلا رو حل کنم تا به حرفای بابام عمل کنم دستم از تنَم جدا شده عمو چهجوری حالا تو رو بغل کنم؟! گفته بودم که واسه تو جون میدم اگه پیش بیاد واسه تو خون میدم عاقبتبهخیرشدن همینه که من دارم رُو سینهی تو جون میدم من در حرَمت اشارهها را دیدم مرگ همهی ستارهها را دیدم از اسب همینکه بر زمین افتادی واکردنِ گوشوارهها را دیدم ای قربان نگاه تو، که حُرّ را حُرّ کرد سنگی به سرَت خورد و مرا دلخور کرد دستم که به پوست عمو شد آویزان بوی حسَنت کربوبلا را پُر کرد دیدم که چطور پشتِ پا میخوردی تیغ از چپ و راست بیهوا میخوردی چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی دیدم که زمین خوردهای و ترسیدم تنهایی و غربتِ تو را فهمیدم از تَل که به گودال سرازیر شدم دعوا به سرِ عمامهات را دیدم در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود انگار سرِ کشتن تو دعوا بود یک لحظه به پشتِ سَر نگاهم افتاد ای وای که عمّهزینبَم تنها بود