رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم

رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم

[ مهدی رسولی ]
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم

پشت سر عمه پیش رو عمو تو گودال
عمو سپاه حسن می‌رسد به یاری تو

من آمدم که حسن را نشانشان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم

صدای مرکب و نعل جدید می‌آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم

عمه زینب شلوغ دور ذوالجناح
چرا نمیزنه به قلب اون سپاه

گرد و غبارا خوابید ببین خالیه زین
تو شیب گودال عموم افتاد رو زمین

بزار برم رها کن دست من
جمع شدن و عمو مو می‌زنن

وای مادرم....
***
بازو کبود، مادرم مادرم مادرم 
میخ افروخته، مادرم مادرم مادرم 

گوشه‌ی ابرو، مادرم مادرم مادرم
******

(ترکی)

خودم این زندگی رو برا خودم ساختم 
به کسی نه به گناه های خودم باختم 

نکنه چشات و دیگه روی من بستی 
نکنه خودم رو از چشم تو انداختم 

منه سرگردون، منه آزرده 
منه دل شکسته‌ی دل مرده 

به تو محتاجم، تو که آقایی 
توکه دست می‌گیری از هر کی زمین خورده

همه دارایی من این گریه است 
من امیدم به تو اشکامه 
 
همه جا منو به تو می‌شناسن 
به همه گفتم حسین آقامه 

حسین آقام همه میرن تو می‌مونی برام ۲

نظرات