
همهی عزت دنیای حسین است حسن به خداوند مسیحای حسین است حسن بی حسن سوی حسینش بروی باختهای جان من! صاحب امضای حسین است حسن این حسن کیست که عالم همه دیوانهی اوست برترین اسم به لبهای حسین است حسن هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است تا ابد پرچم بالای حسین است حسن بنویسید که آقای جهان است حسین بنویسید که آقای حسین است حسن زیر قبّه همه گفتیم الهی به حسن باب حاجات گداهای حسین است حسن همه در کربُ و بلایند، حسین رفته بقیع چه عجب، جنت اعلای حسین است حسن بعد او خنده ندیدند به لبهای حسین آی مردم، غم عظمای حسین است حسن ***** هرکجا مُلکِ خدا هست، حسینیهی توست هرکه را مینگرم شور محرم دارد ***** اُفتاده باز کار به دست کریمها مارا نوشتهاند گدا از قدیمها شانه زده به زلف کمندی نسیمها باید کشید ناز نگاه یتیمها دست دعا به خاک قدمهای او بزن عبد خداست کودک ده سالهی حسن ده ساله بود قامتش، اما وقار داشت بالای چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت مثل اباالحسن سخنش اقتدار داشت بر یاری عمو، جگری بیقرار داشت شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود از کودکی کنار بزرگان نشسته بود با چشم خویش رفتن عُشّاق دیده بود شش ماه هم به فیض شهادت رسیده بود اورا عمو به بند محبّت کشیده بود دستش به دست عمهی قامت رشیده بود بوسید دست عمه، به او التماس کرد جان کند، تا زِ خیمه خودش را خلاص کرد پایِ برهنه جانب گودال میدوید دربین ازدحام عجب موقعی رسید فریادهای مادر سادات را شنید فوری حسین پیکر او در بغل کشید میخواست تا که ضربه نبیند ولی نشد نیزه به پهلوش نشیند ولی نشد لعنت به حرمله، گلوی تشنه باز شد این خون به روی چشم حسین چارهساز شد اصلاً تمام کشتن این طفل راز شد امّا مقابل پدرش سرفراز شد میخواست دست و پا بزند، نیزهها نذاشت بابای خود صدا بزند، نیزهها نذاشت در قتلگاه هر دو بدن زیر و رو شده نیزه به روی نیزه به پیکر فرو شده با پنجههای گرگ تنش جستوجو شده عریان به دست لشگر بیآبرو شده مقتل نوشته با عجله مو کشیدهاند مثل کبوتری سر او را بریده اند در قتلگاه روی تن او قدم زدند با نعل تازه هر دو بدن را بهم زدند یک عده جا نبود، اگر ضربه کم زدند بر نیزه جسم بی سر او چون علم زدند زینب گرفت دست به سر، میکند نگاه درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه