گفته بودم بهش توی خیمه نمی‌شینم

گفته بودم بهش توی خیمه نمی‌شینم

[ حاج محمود کریمی ]
(گفته بودم بهش، توی خیمه نمی‌شینم
من به غیر از عمو، هیچ‌کسی رو نمی‌بینم)2

عمّه جان! دستمو رها نمی‌کنی چرا؟!
من می‌خوام با عمو برم به روی نیزه‌ها
روی سینه‌ی عمو، نشسته شمر بی‌حیا

(دارن آماده میشن)3
بیان به خیمه‌ها

(تشنمه؛ بذار برم به دریا برسم
از رو دستای عمو به بابا برسم
زیر دست‌وپا برم به زهرا برسم)3

(گفته بودم بهش که من از خون نمی‌ترسم)2
از چیزی جز فراق عمو جون نمی‌ترسم

عمّه جانم! توروخدا بهم نگو بمون
ببین از هر ر‌گش، بلنده فوّاره‌ی خون
سمت قتلگاه دارن می‌برنش کشون‌کشون

(عمّه جون میگه بابام)3
خودت رو زود برسون

بی‌عمو برای من، بهشتم قفسه
بس‌که خون رفته ازش، دیگه بی‌نفسه
من میرم تا که خدا به دادم برسه

از دل خیمه‌ها، آتیش شعله‌ور اومد
سپر یوسف فاطمه، بی‌سپر اومد

از خدا بی‌خبرا! چند نفر به یک نفر
راهو وا کنید؛ اومد از خیمه، آخرین پسر
پیش تیغ حرمله، میشم برات سینه سپر

(دست خالیم، سپر شد)3
برات آخر سر

نیزه‌ی بغض تورو، رو قلبم زدنو
می‌شنوم حالا صدای بابام حسنو
مثل تو، بابام حسن بغل کرده منو

نظرات