
(آخر راهی شدی از خیمه پر زدی من شرمنده شدم نباید میومدی) ۲ (حالا که اومدی، بیا تو بغلم بیا پسرک شیر جملم بیا پسرک دلبر حسن بیا پسرک قند و عسلم) ۲ (ده سال تو بغلم، ده سال تو پر قو آخر کشته شدی، بیدست پای عمو) (سخته برام بگم پر از قفس بکش من جونبهلب شدم پسرم نفس بکش) ۲ حالا منم و این چشمای ترم حالا منم و این زخم جیگرم حالا منم و این غصّه که نشد تورو مثه علی، خیمه ببرم حالا که اومدی، بیا تو بغلم بیا پسرک شیر جملم بیا پسرک دلبر حسن بیا پسرک قند و عسلم غیر از واحسنا، رو لبهای تو نیست من گفتم که نیا گودال جای تو نیست چشمات چشمهی خون لبهات مثل کویر تابوته حسنه، زیر بارونِ تیر ده سال تو بغلم، ده سال تو پر قو آخر کشته شدی، بیدست پای عمو گریونه مجتبی اون لحظهای که با من میره پیکرت زیر سم مرکبا نگرونه تو و اینهمه غمم نگرونه تو و اهلحرمم نگرونه تو و دستِ قلمم دوباره روی خاک مونده علمم میره چکمهی شمر ای آیینهی من روی سینهی تو، روی سینهی من وای از عصر دهم، بعد از پر زدنت غارت میشه تنم، غارت میشه تنت (چرا انگشت و انگشتر نداری چرا عمامهای بر سر نداری)