شمسی و روی زمین با روی ماه افتادهای تا اذان مانده چرا در سجدهگاه افتادهای؟ سینه تنگ و عرصه تنگ و غربتِ تو میکُشد زیر دست و پای دشمن بیسپاه افتادهای گفت بابا دست خود را حایل رویت کنم راست گفته، مثل زهرا بیپناه افتادهای مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجهی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد **** به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود دیر رسیدم من سرِ تو دعوا بود ناله کشیدم من سرِ تو رو بردن دیر رسیدم من یه گوشهی گودال مادرو دیدم من که رفته بود از حال دیر رسیدم من
واقعا قشنگ و زیباست❤️❤️