طفل ویران نشین بابایی
1786
17
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: روز سوم محرم
- سال: 1400
طفلِ ویران نشین بابایی
ایبهشت بَرین بابایی
دختر مَهجَبین بابایی
ناز کن نازنین بابایی
فتح دلها به تیر ناووک کن
باز هم پشت چشم نازک کن
پهن کن دام و باز دانه بریز
یک کمی اشک بی بهانه بریز
نمک حرف عاشقانه بریز
گیسویَت را به روی شانه بریز
آسمان پر از ستاره، بخند
لب خود باز کن، دوباره بخند
از خمِ اَبرویت گِرِه باز کن
حرکت کن دوباره دریا باش
باز شیرین زبان بابا باش
مَستم از بس که باده نوش توام
آه دریا پر خُروش توام
خسته از این لب خَموش توام
باز دلتنگ جنب و جوش توام
خیز تا کاسهی عسل کُنمت
بدو پیشم کمی بغل کُنمت
طفلکی غرق شوق دیده پر آب
مثل لب تشنهای که دیده سرآب
سوی آغوش گرم کرد شتاب
دخترک ناگهان پرید از خواب
دل خود را به آسمان پر داد
نالهی پدر پدر سر داد
هق هقش عمه را پریشان کرد
هرچه که چشم بود گریان کرد
هوس دیدن پدر جان کرد
موج دریای او کنار نداشت
بغل هیچ کس قرار نداشت
باز صبحِ دویدنش آمد
وقت ناله کشیدنش آمد
دست گلچین به چیدنش آمد
سر بابا به دیدنش آمد
گریهی طفل را در آوردند
عدهای در طَبق سر آوردند
گفت بابا رگت گُسسته چرا؟
در توافم نگو نشسته چرا؟
آه پیشانیات شکسته چرا؟
دیده شد هرچه که شنیده شده
(وای رگهات بد بریده شده)۲
پر زدم سمت آسمان سرت
سر نهادم به آستان سرت
خستهام، زخمیام، به جان سرت
ضعف کردم ز بوی نان سرت
آن سری که به دامن من بود
جای آن در تنور روشن بود
تو که بسیار زخم سر داری
چشم وا کن اگر جگر داری
راستی از قمر خبر داری
دختری گفت که پدر داری
لرز دارم خرابهام سرد است
بغلت کو تنم پر از درد است
من شفا که نمیخواهم
پر از دردم دوا نمیخواهم
مو سپیدم حنا نمیخواهم
عمه من که غذا نمیخواهم
تا که رو پوش را کناری زد
بر دلش غصه زخم کاری زد
با یتیمان ستیز یعنی چه؟
آه بابا کنیز یعنی چه؟
تو که پیش فرشتهها بودی
گاه در زیر دستو پا بودی
گاه در تشتی از طلا بودی
دم افتادنم کجا بودی
ایبهشت بَرین بابایی
دختر مَهجَبین بابایی
ناز کن نازنین بابایی
فتح دلها به تیر ناووک کن
باز هم پشت چشم نازک کن
پهن کن دام و باز دانه بریز
یک کمی اشک بی بهانه بریز
نمک حرف عاشقانه بریز
گیسویَت را به روی شانه بریز
آسمان پر از ستاره، بخند
لب خود باز کن، دوباره بخند
از خمِ اَبرویت گِرِه باز کن
حرکت کن دوباره دریا باش
باز شیرین زبان بابا باش
مَستم از بس که باده نوش توام
آه دریا پر خُروش توام
خسته از این لب خَموش توام
باز دلتنگ جنب و جوش توام
خیز تا کاسهی عسل کُنمت
بدو پیشم کمی بغل کُنمت
طفلکی غرق شوق دیده پر آب
مثل لب تشنهای که دیده سرآب
سوی آغوش گرم کرد شتاب
دخترک ناگهان پرید از خواب
دل خود را به آسمان پر داد
نالهی پدر پدر سر داد
هق هقش عمه را پریشان کرد
هرچه که چشم بود گریان کرد
هوس دیدن پدر جان کرد
موج دریای او کنار نداشت
بغل هیچ کس قرار نداشت
باز صبحِ دویدنش آمد
وقت ناله کشیدنش آمد
دست گلچین به چیدنش آمد
سر بابا به دیدنش آمد
گریهی طفل را در آوردند
عدهای در طَبق سر آوردند
گفت بابا رگت گُسسته چرا؟
در توافم نگو نشسته چرا؟
آه پیشانیات شکسته چرا؟
دیده شد هرچه که شنیده شده
(وای رگهات بد بریده شده)۲
پر زدم سمت آسمان سرت
سر نهادم به آستان سرت
خستهام، زخمیام، به جان سرت
ضعف کردم ز بوی نان سرت
آن سری که به دامن من بود
جای آن در تنور روشن بود
تو که بسیار زخم سر داری
چشم وا کن اگر جگر داری
راستی از قمر خبر داری
دختری گفت که پدر داری
لرز دارم خرابهام سرد است
بغلت کو تنم پر از درد است
من شفا که نمیخواهم
پر از دردم دوا نمیخواهم
مو سپیدم حنا نمیخواهم
عمه من که غذا نمیخواهم
تا که رو پوش را کناری زد
بر دلش غصه زخم کاری زد
با یتیمان ستیز یعنی چه؟
آه بابا کنیز یعنی چه؟
تو که پیش فرشتهها بودی
گاه در زیر دستو پا بودی
گاه در تشتی از طلا بودی
دم افتادنم کجا بودی
نظرات
نظری وجود ندارد !