خستهام از بس که بوسیدم تو را از راه دور قامتِ نیزه بلند و قلبِ دختر، سوخته بس که دیدم جای سنگی را روی پیشانیات اشک هم حتی درون دیدهی تَر سوخته سوختم اما نه به اندازهی تو در تنور حَتم دارم صورت تو دَه برابر سوخته آتش از بالای خیمه ریخت بر سرهای ما چادر و پیراهن ما، بعدِ معجر سوخته گر مرتّب نیست موهایم، به من خُرده مگیر علّتش این است موهایم روی سر سوخته **** خدا مرگم بِده دورت بگردم من از مهمون پذیرایی نکردم خدا مرگم بِده رنگم پریده تو بابای منی، ای سر بریده خدا مرگم بِده آروم ندارم سرت رو روی دامنم بذارم **** سلام خانوم خانوما، دیر اومدم میدونم گریه نکن عزیزم دیگه پیشت میمونم بابایی فدات بشه چقدر کبود شدی بابایی فدات بشه، موهات سفید شده دختر قشنگمو کیا کتک زدن؟ اینا واسه اینه که بابات شهید شده **** این دل تنگم غصّهها دارد گوییا میل کربلا دارد میروم بینم در کجا زینب شِکوه از شمر بیحیا دارد