دلم می‌خواد یه دسته گل بیارم
تبلیغات

دلم می‌خواد یه دسته گل بیارم

[ امین قدیم ]
دلم می‌خواد یه دسته گل بیارم
روی سر ناز تو گل بریزم
کاشکی می‌شد تو حَرمت می‌گفتم
تولدت مبارکه عزیزم

نمی‌تونم چشامو رو حقیقت
بعدِ یه عمره نوکری ببندم
تولدت حرم چراغونی نیست
روم نمی‌شه دست بزنم بخندم

کاشکی می‌شد زائر صحنت بودم
نترسی امشب کسی نیست کنارت
کاش منو آتیش می‌زدی جای شمع
این‌جوری تاریک نباشه مزارت

عروسکات گریه‌کن‌هاتن امشب
غمِ تو حالا واسمون مبارک
خرابه که جای کبوترا نیست
تولدت تو آسمون مبارک 

هفت‌ساله‌ها دندونشون می‌افته
ولی فقط سه سالمه باباجون
هر دو قدم با سر زمین می‌افتم
از بس که سنگینه بابا دستاشون

بابا موی سرم سوخت
وقتی لگد زد آخ کمرم سوخت

دلت گرفته بود و آرزوت بود
بابا تو با خودت هم‌آغوش کنی
سرِ بریده اومد از راه نذاشت
چهارمین شمعتو خاموش کنی

بگذر از روی سیاهم به سفیدِ گنبدت
دست ما را هم بگیر ای حامی افتادگان 

پس گرفتیمت نداریم اضطرابی
مادری کردم برات آوردم آبی
امشبو رو دامن خودم بخوابی

دور سر گشتم عجب حجّ قبولی
اومدی پایین نِی شأن نزولی
من نمردم که بشی مهمون خولی 

اومدی ویرونه‌مون قیمت گرفته
روی وامی لب‌هامون غربت گرفته
سخته لالا خوندنِ لکنت گرفته

از تنور برگشته‌ی من
کم که بوی نون نداری
نون بهت تعارف نکردم
می‌دونم دندون نداری

نظرات