
حالا اومدی حالا که خوابن تمام دخترای شام اومدی حالا که سفید شد از نبودنت موهام اومدی عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی دلگیرن دخترات عمو نازم میکرده با احتیاط چی بگم بگم بابا از نامردا برات دلگیرن دخترات سنگینه مشتشون موی من مونده لای انگشتشون همه میزدن منو زجرم پشتشون سنگینه مشتشون مثلا صورتم نیلی نیست و شام شبم سیلی نیست و بارون نم نمه، اگه تشنهای هنوز من هم تشنمه اگه به عمه میگم گشنمه بارون نم نمه زجر دنبال منه، از همه فراریام این حال منه بابا آغوش گرمت مال منه گفتم اینجا رو نه دوست دارم بازارو این بازارو نه هر کاری میکردن کاش این کارو نه میگم اینجا رو نه حسین آه آه آه... باشد قرار و وعدهی ما جَنَّتُ الحسین دنیا برای سینهزدن جایمان کم است