مرهم به زخمِ کهنه رسیده چه فایده! بابا سرت بریده رسیده چه فایده! حالا که آمدی به خرابه ببینمت سویی نمانده است به دیده چه فایده! بابا میخواستی ببوسیام اما نمیشود با این لب بریده بریده چه فایده! بابا گیرم رقیه پای سر تو بلند شد قدّ سهسالهی تو خمیده چه فایده! گیرم که گوشواره برایم خریدهای این لاله گوشِ من که دریده چه فایده! گفتم که ناز کنم، ناز میخری حالا که رنگ و روم پریده چه فایده! **** یه شب جا موندم و اومد سراغم همون مَردی که با من خیلی بد بود الهی که دلش آتیش بگیره که دل سوزوندنو خیلی بلد بود همش میگفت: عموت کجاست حال تو رو نگاه کنه؟ بگو از علقمه بیاد دست بستهت رو وا کنه بابا بابا، بابا حسین... **** (حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی؟ )