
دلم خوش بود بر عمه، که او را دست کم دارم بیابان است و تاریک است، تازه ترس هم دارم لباسم پاره و سرما مرا بدجور آزرده چه بد، گرمای آغوش عمو را باز کم دارم همیشه وقت مشکلهای سخت و وقت تنهایی توسل بر علی و فاطمه، چون عمهام دارم توسل کردم و آمد به سویم مادرم زهرا رسید و گفتمش باید که فرصت مغتنم دارم چه میبینم خمیده آمدی، من درد یادم رفت سؤال از ماجرای کوچه و درب حرم دارم نپرس از حال من بابا ندارم، بعد عاشورا دو چشم تار و روی نیلی و آوای بَم دارم خدایا، باز هم دارد صدای زجر میآید چه ترسی از صدای پای او، در هر قدم دارم به زیر چادرت مادر، مرا پنهان کن و برگرد از این ملعون، کبودی بر تنم چندین رقم دارم به پهلویم لگد خورد و ببین یا فاطمه دیگر شبیه تو از این پس من همیشه قد خم دارم یه شب جا موندمو اومد سراغم همون مردی که با من خیلی بد بود الهی که دلش آتیش بگیره که دل سوزوندنو خیلی بلد بود همشمیگفت عموت کجاست حالِ تورو نیگا کنه بگو از علقمه بیاد، دست بستت را وا کنه بابا، بابا، بابا، بابا، بابا حسین ... دلم آغوش گرم تورو میخواد خرابه سرده و دارم میلرزم هوا سرده ولی عیبی نداره من از تاریکیا خیلی میترسم از اونیکه سر تورو، رو نیزه بست بدم میاد از اونکه دندون تورو، با سنگ شکست بدم میاد بابا، بابا، بابا، بابا، بابا حسین ...