رقیه فلسفه‌ی ماندگار عاشوراست

رقیه فلسفه‌ی ماندگار عاشوراست

[ علی کرمی ]
رقیه فلسفه‌ی ماندگار عاشوراست
رقیه آینه‌ی قاب کوچک زهراست
رقیه زائر بابا نه، زائرش باباست
همیشه گنج میان خرابه‌ها تنهاست

ستاره‌ای که سه سالی بر این زمین تابید
به روی خاک سیاه خرابه‌ها خوابید


زمین به ناله درآ آسمان بزن ناله
ز داغ یاس سفیدی که گشت چون لاله
دلم شکست ز حرفی که گفت غساله
که این شهیده سه ساله است یا چهل ساله

کفن که نیست در اینجا قواره‌ی بدنش
به چادری که سرش بود کردند کفنش

----

بدنت مانده روی دستانم
دارم اَمَّن یُجیب می‌خوانم

پای تا سر پر از ورم شده‌ای
مثل بازوی مادرم شده‌ای

بی کفن بر زمین رهات کنند
دختر خارجی صدات کنند

گیسوان سر تو کم شده است
هر دو تا ساق پات خم شده است

جای دست که مانده بر رویت
لخته‌ی خون بین گیسویت

جای انگشتر است بر رویت
زده با پشت دست بر رویت

شده پیراهن تو کفنت 
چقدر جای من تو را زدنت

زخمی کوچه‌ی یهود شده
گردن تو چرا کبود شده

نظرات