اومد سرت، اما دیگه دیره اومد بابا، دختر داره میره عمرم چه کوتاهه، این بغض یه جا مونده از راهه عمرم چه کوتاهه، کجام شبیه دختر شاهه کاش میشد جای تو من تو صحرا مرده بودم حسرت داشتن تو به گل نبرده بودم پهلوهام تیر میکشه، لگد نخورده بودم بعد از تو زجر آوارم کرد، با پا از خواب بیدارم کرد چشمام دیگه نمیبینه اثر سیلی همینه (لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند) چشمام اگه میبینی کبوده زیر سر بازار یهوده اَمون از آزارش طناب به دست شدیم گرفتارش اگه که میخندم با لبهای بسته آخه دندونای رقیه شکسته نمیخندی اما رقیه میدونه همه اینا زیر سر خیزرونه دوباره بابا یدونه برا من میخری گوشواره بابا من دلم خونه تو که دست نداری بزنی موهامو شونه سر بریدت مارو تا کشید جونم در اومد توی مجلس یزید تا چوب رو برداشت بابا جون رنگم پرید