در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست

در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست

[ علی اکبر زادفرج ]
در مسیر عشق چیزی بدتر از اِبهام نیست
هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست 

سخت غرق کوششم شاید کشش ایجاد شد
اشک من یعنی تلاش بغض نافرجام نیست

هرکه آمد کربلا از بس که شیرین کام شد
در جوانی هم اگر جان بسپُرد ناکام نیست

یک سلام از روی بام اصلاً دلم را خوش نکرد
جای عاشق بین آغوش است، روی بام نیست

من روی بام چرا، تو تَه گودال چرا ؟ 
دل من راضی از این شیوه‌ی قربانی نیست

موی من را دمِ دروازه به میخی بستند 
هم‌چو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست

زره‌ام رفت ولی پیرهنم دست نخورد 
روزی مسلم‌ات انگار که عریانی نیست 

دخترم را بغلش کن به اسیری نرود
چه کنم در دل این شهر مسلمانی نیست

هرکه آمد کربلا از بس که شیرین کام شد
در جوانی هم اگر جان بسپُرد ناکام نیست

یک سلام از روی بام اصلاً دلم را خوش نکرد 
جای عاشق بین آغوش است، روی بام نیست 

از دلِ دیوانه یا جان یا فراقت را بگیر
گاه در تبعید ماندن کمتر از اعدام نیست

یا به قربان تو خواهم رفت یا آغوش تو
دست روی دست بگذارم، دلم آرام نیست

من نیازت دارم امّا ناز مارا هم بکش ... 

(از من نیاز می‌رسد و از تو ناز حسین 
دردسری شده سفر کربلای من حسین) 

من نیازت دارم امّا ناز مارا هم بکش
گرچه با رعیت نشستن در خورِ حُکّام نیست

قبل مستی اوّل هیئت به چشمم گفته‌ام
با وضو واردشو این‌جا مِی‌کده حمّام نیست

شور ما در هر محرّم عین حجِّ واجب است
پیش ما پیراهن مشکی کم از اِحرام نیست
                           
(پیرهن مشکی به تن کردن عبادت کردن است
یا حسین ما همان قرآن تلاوت کردن است) 

حسین ...
                         * * * * 
از آن زمان که پیرهن حسین غارت شد 
اِلَی الاَبد به تن شیعیان لباس عزاست 

نگو دلیل ندارد به سینه کوبیدن 
دلیل سینه‌ی مجروح سیّدالشهداست 

به یاد حاجی شش‌ماهه شور باید داشت 
چنان که هروله از واجبات سعی و صفاست

غبار قبر بروجردی‌ هم همان که نوشت
گِل عزای لرستان برای چشم شفاست 

هفت‌بار آمد صفا و مروه هاجر آب جُست
من که ده‌ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست

قسمتی از راه را با هروله هاجر بِرفت 
من همه رَه را دویدم، کام تو سیراب نیست 

احساس مادری به همین شیر دادن است ...

نظرات