همیشه طفل کوچک جا در آغوش پدر دارد امّا من ویران نشین باشد سر بابا در آغوشم در آن روزی که زیورهای ما را خصم غارت کرد نمیگویم چه شد اینقدر گویم پاره شد گوشم **** ز خانهها همه بوی طعام بشنیدم ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم