نیزه از حلق جا نشد اما

نیزه از حلق جا نشد اما

[ علی اکبر زادفرج ]
(نیزه از حلق جا نشد اما)

(ای نانجیبان نیزه بر قبرش نکوبید)۲
(ای وای بر من استخوانش، استخوانش)۲

همین که دوتایی به میدون رسیدن
روی دست خورشید، یه شیرخواره دیدن

لب کوچیکش خشک، حلقوم او خشک
چه راحت گلوی علی را بریدند

(پدر گردنش کج
پسر گردنش کج)۲

تا روی دست خویش پسر را بلند کرد
تیر سه شعبه آه پدر را بلند کرد

برگشته بود سر به عقب بسکه تشنه بود
از درد تیرِ حرمله سر را بلند کرد

وقت برون کشیدن تیر است، خیال کن
از روی جسم فاطمه در را بلند کرد

(دری که ساخته بودم به من خیانت کرد)۲
گرفت آتش و خود را به روی یار انداخت

(خودم ز سینه‌ی او میخ را در آوردم)

نظرات