
قنداقهی خالی، آغوش خیالی از مادری این مونده برام چند ساله همینم، خوابت رو میبینم خسته میشه هر موقع چشام خواب دیدم مادر ورق برگشته و تو هم نمردی داشتی میخندیدی و دیدم که دندون در آوردی قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرمله گریهاش بگیره آرزوهام همشون نقش بر آب شد دلم کباب شد همه حسرتم برات یه قطره آب شد دلم کباب شد