دیگه به جسم کوچیکش تاب نیست بچم دیگه جون نداره خواب نیست همش از این خیمه به اون خیمه میگردم اما قطرهای آب نیست شیرخواره گریه نکن بارون نمیباره گریه نکن اینجوری که خبر دارم عمو مَشکش شده پاره گریه نکن دووم بیار ، با اینکه تقصیر منه نذار بابات ، به هرکسی رو بزنه لالایی لالایی لالایی لالایی... علی شبیه بند قُنداقت بند دل منم شده پاره سهشعبه واسه طفل شش ماهه حکم سه تا سرنیزه رو داره روی دستم زدنت هم قد و قامتِ تیره بدنت از تو شرمندم اگه به جای شیر خونِ تازه ریخته دور دهنت تا خیمهها، باید برو بیا کنم روم نمیشه، مادرتو نگا کنم لالایی لالایی لالایی لالایی... نبینم انقدر بهم ریختی نبینم انقدر دلآشوبی فداسرت بچه شش ماهم خودت که چیزیت نشده خوبی سایهی سر منی میدونم روم و زمین نمیزنی میشه فکر چند ساعت دیگه باشی میشه قبرش و عمیقتر بکنی آرزوهایی که داشتم بعد تو نقش برآب شد کوه رویاهای من بعد از تو خراب شد جای شُکرش باقیه با اینکه از غمت میسوزم زیر سایتم چقدر خوبه کنارمی هنوزم دیگه دنیا بدون تو به من نمیسازه هنوز میبینمت چشات بازه برا تو میخونم لالایی به اصرار عمه منم یه خورده آب خوردم ببین برای تواَم آوردم ولی تو روی نیزههایی