زبونم وا نشد آخر، صدا کنم تو رو خواهر

زبونم وا نشد آخر، صدا کنم تو رو خواهر

[ حسین ستوده ]
زبونم وا نشد آخر، صدا کنم تو رو خواهر
بگم جانم رقیّه جان، بگی جانم علی اصغر

نشد صدات کنم، کاری برات کنم
حالا می‌تونم از رو نیزه‌ها، فقط نگات کنم

باید دعا کنم دستاتو وا کنم
دستای زجر لعنتی رو از موهات جدا کنم

می‌زننت دلم پره رقیّه جان، رقیّه جان
به غیرتم برمی‌خوره رقیّه جان، رقیّه جان

زبونم وا نشد آخر، صدا کنم تو رو خواهر
بگم جانم رقیّه جان، بگی جانم علی اصغر

نشد صدات کنم، کاری برات کنم
حالا می‌تونم از رو نیزه‌ها فقط نگات کنم

باید دعا کنم دستاتو وا کنم
دستای زجر لعنتی را از موهات جدا کنم

می‌زننت دلم پره رقیّه جانم، رقیّه جان
به غیرتم بر‌می‌خوره رقیّه جان، رقیّه جان

دیدم از نیزه زخماتو، شنیدم آه درداتو
یه روزه پیر شدی انقدر چیکار کرد زجر مگه با تو!؟

دختر نداشت مگه؟ افتاد سرم اگه
خواستم به زجر بگم بهت هی ناسزا نگه

هول می‌ده باز تو رو، میگه سریع برو
ولی با پاش گرفته سفت گوشه‌ی چادرو

جای لگد رو چادره رقیّه جان، رقیّه جان
به غیرتم بر‌می‌خوره رقیّه جان، رقیّه جان

نظرات

ژانینژانین

سوزناک ترین مداحی :)