با آن صدای خسته و اشک بیمثالیاش گردیده باز همدم طفل خیالیاش این روضهی زنانه جگر پاره میکند دارد رباب صحبت گهواره میکند یادش بخیر موقع قنداقه بستنت یادش بخیر بوسه پیوسته بر تنت چیزی نمانده بود که دندان در آوری با خندهات از این دلم ای جان در آوری ***** از کربلا رنگ خوشی دیدهم؟ ندیدم بی شیر ماندم بین هر خیمه دویدم دیشب فقط تا صبح طفلم گریه میکرد خیلی خجالت از بنیهاشم کشیدم ***** خوابو گرفت از چِشَم مادر خیالت معلومه روی نیزه خیلی بده حالت از وقتی که بی شیر تشنه موندی مادر روم نمیشه بهت بگم شیرم حلالت ***** بد جور آزردنت رشته رشته شده حنجرت از اون بالا نیفتی زمین نیزه بزرگه واسه سرت قول میدم اگه ورق برگرده و علی نَمیره جوری لالایی میخونم حرملهام گریهش بگیره لالا خواب میدیدم دووم آوردی سه چهارتا دندون درآوردی از دست من غذا میخوردی لالایی اصغر علی لای لای...