هم مرا بردن بین مجلس نامحرمان هم عمه را عمه با رَخت اسیری من هم بیعبا و بیرَدا فرق من با عمهی دردانه این باشد که من من پِیِ مرکب دویدم عمه هم مرکب به دنبالش دوید من زمین میخوردم و فرصت برخواست هم داشتم عمهام افتاده بود و زجر او را میکشید