من جدا از تو گرفتارم
2114
14
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام کاظم (ع)
- مناسبت: شهادت امام کاظم علیه السلام
- سال: 1399
من جدا از تو گرفتارم با تو خوبم
حق بده سر به درخانهی تو میکوبم
مثل آهوی فراری به تو رو آوردم
بغلم کن شود آرام دل آشوبم
مثل چشم تو ضریحت چه به هم ریخت مرا
جذبهی دیدن تو کرده چنین مجذوبم
رونمایت همهی زندگیم را بدهم
پردهی محمل خود باز کن ای محبوبم
گر بگویند که یک حاجت از این خانه بخواه
طلب وصل تو را میکنم ای مطلوبم
بار افتادهی ما را برسان کربُ بلا
زائر حضرت ارباب نما محسوبم
مادرم با نمک روضهی تو شیرم داد
من به این نوکری از کودکیام منصوبم
خیزران گفتم و دیدم دهنم درد گرفت
سالیانیست عزادار لبی مضروبم
لبهی چوب کجا صورت محبوب کجا؟
مشت مانند رقیه به لبم میکوبم
سجادهها زجلوهی روحانی تو اند
زندانی خدا همه زندانی تو اند
با دستهای بسته مناجات دیدنیست
یک گوشهای نشسته مناجات دیدنیست
در زیر تازیانه خدا را صدا بزن
آه ای غریب قید ملاقات را بزن
جایت کم است بال و پرت را تکان مده
دیوار محکم است سرت را تکان مده
تا ساقت خمید، خمیده شدی تو هم
زنجیر را کشید، کشیده شدی تو هم
خورشیدی و به جانب گودال میروی
ساقت تکان که میخورد از حال میروی
بالت به میلههای قفس گیر میکند
با این گلوی بسته نفس گیر میکند
این چارتا غلام غریبت کشیدهاند
انگار تختهها به سلیبت کشیدهاند
یک گوشه دختران خودت را صدازدی
با دست و پای بسته شده دست و پا زدی
حق بده سر به درخانهی تو میکوبم
مثل آهوی فراری به تو رو آوردم
بغلم کن شود آرام دل آشوبم
مثل چشم تو ضریحت چه به هم ریخت مرا
جذبهی دیدن تو کرده چنین مجذوبم
رونمایت همهی زندگیم را بدهم
پردهی محمل خود باز کن ای محبوبم
گر بگویند که یک حاجت از این خانه بخواه
طلب وصل تو را میکنم ای مطلوبم
بار افتادهی ما را برسان کربُ بلا
زائر حضرت ارباب نما محسوبم
مادرم با نمک روضهی تو شیرم داد
من به این نوکری از کودکیام منصوبم
خیزران گفتم و دیدم دهنم درد گرفت
سالیانیست عزادار لبی مضروبم
لبهی چوب کجا صورت محبوب کجا؟
مشت مانند رقیه به لبم میکوبم
سجادهها زجلوهی روحانی تو اند
زندانی خدا همه زندانی تو اند
با دستهای بسته مناجات دیدنیست
یک گوشهای نشسته مناجات دیدنیست
در زیر تازیانه خدا را صدا بزن
آه ای غریب قید ملاقات را بزن
جایت کم است بال و پرت را تکان مده
دیوار محکم است سرت را تکان مده
تا ساقت خمید، خمیده شدی تو هم
زنجیر را کشید، کشیده شدی تو هم
خورشیدی و به جانب گودال میروی
ساقت تکان که میخورد از حال میروی
بالت به میلههای قفس گیر میکند
با این گلوی بسته نفس گیر میکند
این چارتا غلام غریبت کشیدهاند
انگار تختهها به سلیبت کشیدهاند
یک گوشه دختران خودت را صدازدی
با دست و پای بسته شده دست و پا زدی
نظرات
نظری وجود ندارد !