بار سفر انداختم تا روی دوشم

بار سفر انداختم تا روی دوشم

[ حاج منصور ارضی ]
بار سفر انداختم تا روی دوشم 
آمدصدای مهربان تو به گوشم
می‌خواهم از نهر رجب باده بنوشم
گفتم گنهکارم تو گفتی پرده پوشم

آغوش وا کن از همه دلکنده‌ام من
از این همه خوبی تو شرمنده‌ام من

گنبد،حرم،ایوان طلا زیباست اما
چشمان پر احساس تو دارد تماشا
جای همه دلتنگی‌ام در دار دنیا
یک بوسه از دستان تو می‌خواهم آقا

مانند زهرا مادرت سائل نوازی
بردرد هر بی‌چاره‌ای تو چاره سازی

وقتی دم باب الجوادت می‌نشینم
انگار نه انگار که روی زمینم 
در خانه تو زائر عرش برینم 
حس می‌کنم نزد امیرالمومنینم 

حق می‌دهی بابا کنم امشب صدایت 
بوی نجف می‌آیداز صحن و سرایت

چشم‌انتظارت بود بابایی کهنسال
نام‌تورا می‌برد هرشب درسیه چال
ازدرد ساق‌پا سحر می‌رفت از حال
درسجده‌هایش ناله می‌زدچهارده سال 

سندی عذابم می‌دهد هرروز تا شب
از دست این بی‌آبرو خلصنی یارب

بر آیهٔ تطهیر دستی بی‌وضو برد
با پنجه‌هایش بارها مویم بهم خورد
قلب مرا با حرفهایش خیلی آزرد
بی‌کنیه نام مادرم زهرا می‌آوُرد

با یاد جدم ناله از دل می‌کشیدم
فریادهای مادرم را می‌شنیدم

روضه نمی‌خواهد تنی که‌سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک جای سالم در همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه مادر ندارد

من بی‌وضو موی تورا شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم

باب الحوائج

نظرات