برای قامت اکبر دو تا عَبا بردار
6260
59
- ذاکر: علی کرمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: مسلم بن عقيل (ع)
- مناسبت: روز اول محرم
- سال: 1402
برای قامت اکبر دو تا عَبا بردار
که جا نمیشود این تَن به یک عَبا، برگرد
خدا به خیر کنَد، شِمر چکمه پوشیده
نمیرم تُو بازار آهنگرا
چون سَر و صداش کلافهم میکنه
شِمرو دیدم که داره یه گوشهای
بَند چکمههاشو محکم میکنه
به دلم مونده یه بار دخترمو
ببینم تُو لباس عروس حسین
یه کاری بگم برا من میکنی؟
جای من دخترمو ببوس حسین
دخترم را بغلَش کن، به اسیری نبَرَند
از عَمد میزدَند مرا مثل مادرت
تُو راهم زد بابا، تُو خوابم زد بابا
دقیقاً مثل من، رُبابم زد بابا
سه ساله با زن، فرق داره
بدن با بدن، فرق داره
تُو راه تازه فهمیدم که
زدن با زدن، فرق داره
نشستم زد امّا، دویدم زد امّا
دقیقاً مثل زجر، یزیدَم زد امّا
دیگه چوبزدن، فرق داره
جلو چشم من، فرق داره
چقدر داد زدم، بیانصاف
دهن با دهن، فرق داره
آنقدر بَر روی لب و دندان او کوبید
که چوبدستیاش شده دندانهدندان
یاد کردم ز عاشقانی که
حسرت روضههات را دارند
پدرانی که این مُحرّم را
زیرِ سنگ لَحَد عزادارَند
مادرانی که چادر آنان
خیمههای تو را بهپا میکرد
یاد کردم از آن النگو که
مادرم خرج روضههات میکرد
رحمت به مادرم که مرا مجلس تو بُرد
این اشک نیست بَر رُخ من، شیر مادر است
پیرزن بود ولیکن بخدا مردی کرد
با دلِ سوختهی فاطمه همدردی کرد
گفتم ای طوعه مبادا طرفِ در بروی
مثل مادر نکند در پِیِ حیدر بروی
گفتم به طوعه هرچه که شد پشتِ در نیا
چون ماجرای سینه و در را شنیدهام
کُشتنِ فاطمه بین دَر و دیوار بس است
بَهر ما داغ همان سینه و مِسمار بس است
که جا نمیشود این تَن به یک عَبا، برگرد
خدا به خیر کنَد، شِمر چکمه پوشیده
نمیرم تُو بازار آهنگرا
چون سَر و صداش کلافهم میکنه
شِمرو دیدم که داره یه گوشهای
بَند چکمههاشو محکم میکنه
به دلم مونده یه بار دخترمو
ببینم تُو لباس عروس حسین
یه کاری بگم برا من میکنی؟
جای من دخترمو ببوس حسین
دخترم را بغلَش کن، به اسیری نبَرَند
از عَمد میزدَند مرا مثل مادرت
تُو راهم زد بابا، تُو خوابم زد بابا
دقیقاً مثل من، رُبابم زد بابا
سه ساله با زن، فرق داره
بدن با بدن، فرق داره
تُو راه تازه فهمیدم که
زدن با زدن، فرق داره
نشستم زد امّا، دویدم زد امّا
دقیقاً مثل زجر، یزیدَم زد امّا
دیگه چوبزدن، فرق داره
جلو چشم من، فرق داره
چقدر داد زدم، بیانصاف
دهن با دهن، فرق داره
آنقدر بَر روی لب و دندان او کوبید
که چوبدستیاش شده دندانهدندان
یاد کردم ز عاشقانی که
حسرت روضههات را دارند
پدرانی که این مُحرّم را
زیرِ سنگ لَحَد عزادارَند
مادرانی که چادر آنان
خیمههای تو را بهپا میکرد
یاد کردم از آن النگو که
مادرم خرج روضههات میکرد
رحمت به مادرم که مرا مجلس تو بُرد
این اشک نیست بَر رُخ من، شیر مادر است
پیرزن بود ولیکن بخدا مردی کرد
با دلِ سوختهی فاطمه همدردی کرد
گفتم ای طوعه مبادا طرفِ در بروی
مثل مادر نکند در پِیِ حیدر بروی
گفتم به طوعه هرچه که شد پشتِ در نیا
چون ماجرای سینه و در را شنیدهام
کُشتنِ فاطمه بین دَر و دیوار بس است
بَهر ما داغ همان سینه و مِسمار بس است
نظرات
نظری وجود ندارد !