کوفه مانند مدینه به عذاب افتاده

کوفه مانند مدینه به عذاب افتاده

[ حاج منصور ارضی ]
کوفه مانند مدینه به عذاب افتاده
باز هم دست غریبی به طناب افتاده

تا که درکوچه بن بست به سر افتادم
یاد یک کوچه بن بست دگر افتادم

آمدم کاش نمی آمدم اینجا اصلاً
تا که زینب نشود راهی صحرا اصلاً

گریه کارم شده شب تا به سحر این دو سه روز
چه بلاها به سرم آمده در این دو سه روز

ریزه خواران علی سَبِّ علی میکردند
پیرهاشان همه دنبال عصا میگردند

خانه ای که پدرت نیمه ی شب نان میبرد
چقدر مسلم تو سنگ ز بامش میخورد

از شلوغی که نگو دور و برم محشر بود
جای گل روی سرم آتش و خاکستر بود

گرچه خاکی شدم اما ز غمت جار زدم
یاد آن چادر خاکی چقدر زار زدم

راستش غصه زخم جگرت را دارم
در تنوری غم توهین به سرت را دارم

گوش کن صحبت سوغات شده در کوفه
حرفی از سینی خیرات شده در کوفه

نیست اینجا خبر از چادر و معجر برگرد
دخترت را طرف کوفه نیاور برگرد

***

نظرات