
وقتی بدنم را ز سر بام رها كرد آغوشِ علی بود ز كارم گره وا كرد در كوفه امیرالاُمرا غیر علی نیست یك شهر نه، او سلطنت دهر بنا كرد این مركب راهوَر فقط رام امام است این تخت روا نیست كه از غیر ابا كرد در شهر علی پور عقیل است گرفتار این قوم سرافكنده ام از آل عبا كرد ای یار میا كوفه كه این شهر شلوغ است برگرد كه با نائب تو كوفه جفا كرد بدجور تنم را سر بازار كشیدند با نعش فرستاده ی تو خصم چه ها كرد تا خواهرت آوار در این شهر نگردد مسلم دل شب بر سر بازار دعا كرد