ای جانِ سیّد‌الشهدا در بهشتِ تن

ای جانِ سیّد‌الشهدا در بهشتِ تن

[ علی کرمی ]
ای جانِ سیّدالشهدا در بهشتِ تن
زنده هزار یوسفت، از بوی پیروهن 

ماه رخ تو شمع انجمن
نجل علی فاطمه، ریحانةُ الحسن

یاد‌آورِ حسین شُکوه و جلالِ تو
پیدا بوَد جمال حسن در جمالِ تو

ماه رخ تو شمع شبِ تارِ کربلا
شور‌آفرین صحنه‌ی پیکار کربلا

بازوت دست‌های علمدارِ کربلا
زخمت گل و تنت شده گلزارِ کربلا

با سیزده بهار زِ چهل‌ساله‌ها سری
در چشم آل فاطمه عباسِ دیگری

مژگان توست تیغ و سینه سپر، پیروهن زره
قلب تو سخت خورده به زلف عمو گره

از تو کتاب کربُبلا پُر زِ خاطره
زائر به قتلگاه تو زهرای طاهره

گرگان کوفه بر بدنت چنگ می‌زدند
بر جای بوسه‌های حسن سنگ می‌زدند

اکبر که بود جوشن داودی‌اش به بر
شد پاره پاره پیکرش از پای تا به سر

تو پیش تیغ‌ها شده‌ای بی‌زره سپر
با پیکرت چه می‌شود ای نازنین پسر

یاسِ حسن چگونه تنت پایمال شد
جسمت شبیه بسملِ بشکسته بال شد

پاشو از رو خاکا دست و پا نزن
عمو داره دست و پا گم می‌کنه

کوفه داره واسه‌ی گندم ری
بچه‌هامو قدّ گندم می‌کنه

بعد اکبر تو عصای دستمی
شد خمیده کمرم پاشو عمو

دخترم تو خیمه‌ها منتظره، تازه دامادِ حرم
پاشو قاسم که عروست به کنیزی رفت

شد از حسن یادی
نیزه زدن تو مجلس شادی

شد از حسن یادی
سنگا شدن نُقلای دامادی

پا می‌کشید رو زمین و تن اضافه اومد
انقدر پا خورد به تنش بدن اضافه اومد
خیلی رو دست حسین، حسن اضافه اومد

حسین... 

اشتیاقِ تو به میدان همه را حیران کرد
همه گریان و تو برعکسِ همه خندانی

ماه من ماه عسل رفتنِ تو کُشت مرا
چه عروسیِ عجیبی چه حنابندانی!

پسرم به من بگو پَرت کجاست؟
نقابی که داده مادرت کجاست؟

دیدی گفتم که یه روز بزرگ میشی
می‌بینی پاهات کجاست؟

پا می‌کشید به زمین و تن اضافه اومد
خیلی رو دست حسین، حسن اضافه اومد
انقدر پا خورد به تنش بدن اضافه اومد

تکلیف این تن روشن بود
نیزه خورد و بی‌جوشن بود

قاسم! مادرت نجمه به زهرا متوسّل شده است
یا که مشغول مناجات و دعا می‌گردد

او مدام از من و عباس سوالش این بود
این همه اسب به یک نقطه چرا می‌گردند

به روی دست عمو غَلت نزن می‌ترسم
استخوان‌های تو از مُهره جدا گردیده

عمّه‌ات زودتر از من برا اکبر آمد
دیر اگر کرده به دنبال عبا می‌گردد
****
این‌ پسر کیست که گل‌ صورت از او دزدیده است
سیزده بار زمین دور سرش گردیده است

وقت میدان شدنش کاش حسن آن‌جا بود
تا ببیند چه گلی در چمنش روییده است
****
به پیش این همه لشکر نمی‌لرزد اگر پایش
یقیناً ارث بُرده این شجاعت را زِ بابایش

نهد از لشکر کوفه زِ بیم تیغ او حیران
چه زیبا تیغ می‌رقصد در آن دست توانایش

من تازه داغ دیده‌ام ای جانِ من مرو
بر خرمن وجودِ من آتش نزن مرو

قاسم! به پهلوی زخمیِ مادرم مرو
یا بر حسن کریمِ کریمان برادرم

وقتی به ناز می‌گذری از مقابلم
تو راه می‌روی و تکان می‌خورد دلم

داری اگر به جنگ شتاب ای عزیز من
پایت نمی‌رسد به رکاب ای عزیز من

مانند گیسوی تو که چین می‌خورد هنوز
شمشیرِ تو نوکش به زمین می‌خورد هنوز

نظرات