پسرِ شیرِ جَمَل، قاسم معنیِ واژهی یَل، قاسم مِهرِتو تو دلم انداخته خدای عَزَّوَجَلّ، قاسم پادشاهِ دلِ من شاخِ شمشادِ حسن مّردِ جنگِ تن به تن، قاسم وارثِ شاهِ عرب، در نهایتِ ادب ماهِ هاشمینَسَب، قاسم کَرَم داری، جُرئَت و جَنَم داری شاگردِ علمداری، جانم به فدات تو بالای اون چشما، دوتا اَبرو یا تیغِ دودَم داری، جانم به فدات یاقاسم، مَدَد یاقاسم ... برو به مِیدون و مَحشر کن لشکرِ کوفه رو پَرپَر کن پسراشو به دَرَک بفرست اَزرَقِ شامی رو اَبتَر کن حملههای حیدری ضربههای صَفدَری وقتِ حمله مَحشری، قاسم شَرزه شیرِ عَلَوی صاحبِ عَزمِ قوی گوش کن میشنوی، قاسم عمو میگه مَرحَبا به تو قاسم حمله کن برو قاسم، جانم به فدات به هر سمتی میچرخه نگات میشه لشکری دِرو قاسم جانم به فدات یاقاسم، مَدَد یاقاسم ...