شیری از بیشه روان جانب میدان شده بود به سوی معرکه میرفت و رجزخوان شده بود کفنی را که به تن کرده عمو جان حرم میچکد از لب او خون کریمان حرم از عبایی که به تن کرده زحل میریزد زیر پایش ز لبش شهد عسل میریزد گره کور زده تیغ دو ابرویش را عمهاش شانه زده طرهی گیسویش را خوبی نسل علیها به پسر داشتن است به هنر داشتن است و به جگر داشتن است حیدر، حیدر، حیدر، حیدر ***** این هم از نسل علی صف شکن خناس است خوبی این پسر این است که با عباس است رفت و میدان و رجز خواند و تماشایی شد ضربههایش به سر و دست چه مولایی شد یک نفر گفت که این ضربهی حیدر باشد یک نفر گفت که عباس دلاور باشد دیگری گفت که این یکه سوار جمل است دیگری گفت که این لشگر ما را اجل است دیگری گفت به واللهِ حسن آمده است زرهی نیست، کفن کرده به تن آمده است ناگهان بند نقاب از قد رعنا که گرفت دشت را در نظر غیرت زهرا که گرفت هو زد و با رجزی گفت أنا ابن الحسنم من اویس قرنم، شهر مدینه وطنم پسر فاطمه عَمِ من و مولای من است پدرم نیست ولی اوست که بابای من است من به ناموس خدا چون پدرم حساسم غیرت اللهام و بر اهل حرم حساسم میزنم گردنتان را به نوک شمشیرم انتقام علی و فاطمه را میگیرم در همین فاصله گفتند که نیرنگ زنیم این هم از نسل کریم است، به او سنگ زنیم حیدر، حیدر، حیدر، حیدر