(هر طرف مینگرم روی دلم جانب توست)2 عارفم بیت خدا، که دلم قبلهنماست روز عاشورا به دشت کربلا شد به میدان قاسم نیکو لَقا هر طرف بنمود رو با تیغ تیز بر عدو دادی نشان رستخیز هر زمان با خویش کردند این خطاب خارجی بچه بُوَد قتلش ثواب ناگهان انداخت یحیی بنِ وهب نیزه بر پهلوی آن عالی جَنَب شاه دین آمد به بالای سرش من دیدم خون او فتاده پیکرش قاسمم (من حسینم)2 ای یتیم ممتحن آنکه میخوندی اسیر مُرتَهَن من اسیرم لیک اسیر موی تو خیز از جا آمدم من سوی تو (ای گل من خوش گرفتم در فرات)2 بردنت از نزد من در نزد باب پیکرش برداشت شاه محتشم تا زنان بیرون نریزند از حرم کربلا غرق بلا و کرب شد چون که شه وارد به دارالحرب شد (قاسمم، اکبرم)2