پیرو مکتب عباسم من دست در راه تو نشناسم من عقل میگفت برو سوی حرم عشق میگفت نیفتی ز قلم عقل میگفت زیاد است عَدو عشق میگفت غریب است عمو این حسنزاده حسینی مذهب است دستپروردِ حسین و زینب است کودک اما هر بزرگی سائلش تشنه اما هرچه دریا سائلش آه غم مخور ای که ز پا افتادهای مانده بهر تو برادرزادهای دست و پا میزنی و قاتل جانم شدهای او خودش ثاراللَهی در پرده بود پس خدا خود، خونبهای زینب است عالمی تحت لِوای کربلا کربلا تحت لِوای زینب است هر کسی را بَهر کاری ساختند کار ما گریه برای زینب است اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سیَه باد و خانمان فراق