ای جان جهان، جهان جان ادرکنی قیوم زمین و آسمان، ادرکنی احیاگر صد دم مسیحا الغوث یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی *** عمر ما بی تو تَباه است، بیا آقاجان زندگی بی تو گناه است، بیا آقا جان شیعه ات چشم به راه است، بیا آقاجان اولین جمعۀ ماه است، بیا آقاجان دیده ها باز به راهِ قدمت دریا شد جمعۀ ماهِ عزای پسرِ زهرا شد از زمانه دلِ ما خستۀ خسته است بیا هر دری را که زده بستۀ بسته است بیا بی تو دل ها همه از هِجر شکسته است بیا سرِ جدت که سرِ نیزه نشسته است بیا صاحبِ روضه بیا فاطمه را یاری کن ماهِ غم آمده برگرد و عزاداری کن به فدای تو و آن شالِ عزایت بشوم به فدای غم پنهانِ صدایت بشوم کاش برگردی و من نوحه سَرایت بشوم همسفر در سفرِ کرببلایت بشوم صبح و شب خون شده از دیدۀ پاکت جاری ناحیه داغِ تو را گفته به هر گفتاری از عطش غُصه چو پژمرد، دلت ریخت بهم کودکی صورتش آزرد، دلت ریخت بهم جدت از اسب زمین خورد، دلت ریخت بهم تا کسی پیرهنش برد، دلت ریخت بهم ***