ای جانِ جهان، جهانِ جان، ادرکنی قیّوم زمین و آسمان، ادرکنی احیاگر صد دَم مسیحا، الغوث یا حضرت صاحبَالزَّمان، ادرکنی یا صاحبَالزَّمان... ***** توحید که لا الهَ الَّا الله است شرطش بخدا علی ولیالله است اسماءِ دوازده امامِ معصوم توضیح محمد رسولالله است ***** باشد که دلم راهبری داشته باشد از عالَم بالا خبری داشته باشد تا با مدد معرفت، از خاک بر افلاک اندیشهی سیر و سفری داشته باشد تا چند توان زیست در این ظُلمت تردید؟ باید شبِ هجران سحری داشته باشد تا چند بسوزد بشر از آتشِ بیداد چون لاله دلِ شعلهوری داشته باشد؟ تا چند قرار است در این باغِ شقایق داغِ دل و خونِ جگری داشته باشد؟ حیف است که گهوارهی دختر بشود گور وز مِهر گریزان پدری داشته باشد تا چند بشر، دل بسپارد به تَغافل در وادی حیرت گذری داشته باشد؟ تا چند بَرَد سجده به بتهای زر و زور با لات و هُبَل سِرّ و سَری داشته باشد؟ باید که خدا از پیِ روشنگریِ خلق پیغامی و پیغامبری داشته باشد باید که خدا بتشکنی را بفرستد تا در کفِ همّت، تبری داشته باشد شب، این شبِ تاریک و نفسگیر و غمافزا باید که مبارکسحری داشته باشد هرجا چمنی بود ببوسید که شاید از پیک بهاری، خبری داشته باشد هان! میرسد از دور شمیم نفسِ صبح صبحی که پیام ظفری داشته باشد صبحی که به همراهیِ پیغام رسالت مضمون طربناک و تَری داشته باشد صبحی که دهد مژدهی پیغمبر موعود با خود خبر معتبری داشته باشد صبحی که دهد بویِ دلانگیز محمّد تا باغ، صفای دگری داشته باشد آن مِهر که در «هفدهمِ ماه» برآمد شاید که به ما هم نظری داشته باشد انجیل خبر داد به عیسی که همین است گر مادرِ هستی پسری داشته باشد از پرتو انوار رُخَش وام گرفتهست گر وادی سینا شجری داشته باشد آمد که فرود آورَد از اوجِ تکبّر شاهی که شکوهی و فری داشته باشد میخواست که از کنگرهی کاخ مداین آیینهی عبرت اثری داشته باشد با آمدنَش سرد شد آتشکدهی فارس حاشا که پس از این شرری داشته باشد سوگند به سرچشمهی کوثر که همین است گر نخلهی طوبی ثمری داشته باشد در گلشنِ ایجاد، مُحال است که هستی از این گُلِ شادابتری داشته باشد پیراهن او را برسانید به یعقوب تا دیدهی روشننگری داشته باشد شاید که به شُکرانه بریزد به قدومش خورشید اگر مُشتِ زری داشته باشد مهتاب سِزَد بر سر راهش بنشیند وز نقرهفشانی هنری داشته باشد تا راه به جایی ببرد، نالهی مظلوم فریادرَس دادگری داشته باشد تا باز کند پنجرهای رو به خدا، دل تا دیده سوی دوست، دری داشته باشد خورشید بَرَد رشک بر آنکس که ز مِهرش اندوختهی مختصری داشته باشد از جملهی خوبانِ جهان، دل به «علی» بست تا شمسِ نبوّت قمری داشته باشد با عترت او هرکه وفا کرد امید است از آتش دوزخ سپری داشته باشد ای کاش «شفق» نیز به امّیدِ وصالش از کوچهی رندان گذری داشته باشد