آرزو نیست، رجز نیست من آخر روزی وسط حسن سینهزنی خواهم کرد حسن حسن... به همان خاک غریبانهی قبرش سوگند بیحرم هست ولی هرچه حرم زنده از اوست حسن حسن... سینهزن گرچه ندارد به بقیعش اما بخدا زمزمه و نوحه و دَم زنده از اون اوست از علمدار بپرسید حرم زنده از اوست حسن حسن... بوسه بر لَعل لب آنکه چنین گفت رواست جان به قربان کریمی که کَرَم زنده از اوست حسن واویلا...