وای اگر سوخته‌ای ناله‌ی شب‌گیر کند

وای اگر سوخته‌ای ناله‌ی شب‌گیر کند

[ حاج علی اکبر زادفرج ]
وای اگر سوخته‌ای ناله‌ی شب‌گیر کند
کودکی را شرر حادثه‌ای پیر کند
 
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه‌ی بد فاطمه را گم کردم
 
بغض‌ها راه گلو را همه شب سد کردند
همه، حتّی درِ خانه به حسن بد کردند
 
کینه‌ی مخفی‌شان‌ را علنی می‌کردند
دوستان نیز به من بددهنی می‌کردند
 
نگو از پاره‌جگرها، بگو از روی کبود
نگو از جَعده، بگو قاتل من قنفذ بود
 
شرر این قوم به من بیش‌تر از زهر زدند
صد نفر مادر من را وسط شهر زدند
 
آی مردم! جگری سوخت، تماشا نکنید
بعد از این هیچ دری را به لگد وا نکنید
 
همه‌ی عمر شکایت به خدا می‌بردم
عوضِ فاطمه من کاش کتک می‌خوردم

شاخه‌ی یاسِ علی داغ زدن داشت مگر؟
یک زن حامله شلّاق زدن داشت مگر؟
****
نامرد بی‌هوا زد و از معرکه گریخت
کِی می‌توان حریف جلالِ حمیده شد؟

دیوار هم به شدّتِ ضربه اضافه کرد
از هر دو سمت صورت او ضرب‌دیده شد
****
غم روی غمه
توی قلبم آشوبِ عالمه
که هر روزم صد تا مُحرّمه
وای وای وای

مردنم کمه
برا دردی که توی قلبمه 
زمین افتاد پیش چشم همه
وای وای وای

تو سینه‌م دارم نهفته
هزار تا درد نگفته
الهی که مادرتون
جلو چشماتون نیفته
****
خدا کند که دگر مادری زمین نخورد
خدا فقط به حسن این‌چنین بلا بخشید
****
دیدم که دستاشو بُرده بالا
من قد کشیدم امّا مادرم افتاد

دیدم که چادرشم شد پاره
شکسته شد گوشواره، مادرم افتاد
****
علمدار پاشو عَلم رو بردار
حسینو تنها نگذار پاشو اباالفضل

علمدار به اشک چشمای من
داره می‌خنده دشمن، پاشو اباالفضل

بعد از تو تنم به غارت می‌ره
حرم اسارت می‌ره
****
صدا آمد برادر با خودم گفتم حسن این‌جاست 
برادر خواندی‌ام هم اوّلین هم آخرین بارم

میان خیمه‌ها غیر از من و سجّاد مَردی نیست غریبم من، ندارم هیچ‌ کس، تنها تویی یارم

زِ یک سو خیمه بی‌مَحرم، زِ یک سو چشم نامحرم
زِ یک سو غارت معجر، زِ هم پاشیده افکارم

به دامانم سرت را سعی کن ثابت نگه داری
که من با احتیاط این تیر از چشمت برون آرم

نظرات