چه کنم بی تو اگر زنده بمانم، چه کنم ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی شده بیماری تو قاتل جانم، چه کنم (مَردم از گریهی تو خسته، تو از گریهی من اشک از دیده ز داغت نفشانم، چه کنم)۲ گیرم از کوچه نکردم گذری در همه عمر با در سوختهی خانه، ندانم چه کنم تا مغیره رسد از راه، حسن میلرزد من به حال پسرم بس نگرانم، چه کنم قامتش خم شده و کار علی دشوار است کاش این تابوت را، شکل کمان میساختند