خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش تا سایهی تو هست دگر غم نمیخورم فرزند اگر که همه دنیای مادر است دنیای تو هیچ به دردم نمیخورد بیهوده میزنند همه لاف عاشقی کس نیست عاشق تو به مانند زینبت ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین ناقابل است جان دو فرزند زینبت رخصت بده دو کودک خود را فدا کنم این فیض را مگیر تو از دست خواهرت هم دختر شهیدمو هم خواهر شهید این مادر شهید شدن را ز من مگیر۲ باید عزیز را به فدای عزیز کرد در خیمه غیر این دو عزیزم نداشتهام غیر از دو طفل خود که به قربان تو کنم درخیمهام برایتو چیزی نداشتم از هر چهارسو به تو شمشیر میزنند باید برای خودت سپری دست وپا کنی از خمیهام دو تا پسرآوردهام حسین باید که دو تا پسرم را فدا کنی سخت است دست و پا زدن هدیههای من۲ اما فدای طفلل رباب و سکینهات سخت آن بود که داخل گودال بنگرم خنجر به دست شمر نشسته به سینهات حسینی بمیر بمان امیری حسین ونعم الامیر سایهی خواهر من را زن همسایه ندید مانده حالا وسط برو آرام کن اهل حرم را به من بسپار نئش اکبرم را مشو راضی که قبل از دست دشمن خودم بردارم از سر معجرم را حسین جان چه بلایی ببین بر سرم آمد علی سر مسطور ما از حرم آمد علی گوییا مادر است در پی حیدر است یا بنیه خواهرم خسته شد از بس که سرش پایین است میگفت سری بریده با جشم من را بزنید جای زینب هرکه در عمرش فقط یک بار گوی د یا حسین مورد لطف عنایاتت خدای زینب است