
باز شب جمعه و موکب نعمالحبیب۲ نام تو بردم وَزید از نفسم بوی سیب شور به پا کرده در هیئت انصار عشق روضهی هَل مِن مُعین نالهی اَمَّن یُجیب عشق نفسگیر شد سینهزنت پیر شد زود بیا دیر شد بر سر نعش حبیب مهلت ما سر رسید لحظهی آخر رسید تا نفسی مانده اوصیکَ بِهذَا الغَریب گر بشکافی هنوز خاک شهیدانِ عشق میشنوی نوحهیِ در غم شَیبُالخَضیب *** (حسین من، حسین من، ضیاء هر دو عین من) 2 *** (گرد حرم دویدهام صفا و مروه دیدهام) 2 (هیچکجا برای من کربُبلا نمیشود) 2 (بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود) 2 داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود (حسینِ من حسینِ من) 2 (شبهای جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه) 2 آید به دشت کربلا، گردد به دور قتلگاه گوید حسین من چه شد؟ *** کِشتی نجات طفلانِ منو، وسط دریای غم غرق نزار بین این دوتا، با علیاکبرت فرق نزار (این دفعه مدیون زینبی اگه، به خودم نگی علمدار میخوای) 2 بده بچههای خواهرت باشن، بری از غریبهها یار بخوای خواهرت بمیره و نبینه که میشینی غصه اکبر میخوری) 2 داداش دو تا نیزهام دوتا نیزه اس، دوتا نیزه ام تو کمتر میخوری همه رفتند اینا هم بزار برن، نمیتونن چشاتو تَر ببینن بمونن تو رو زیر سُم ستور، بمونن منو بی ماجر ببینن زنایِ خیمه رو موقع فرار ببینن بیمعجرن دق میکنن اینا خواهرزادههای حسنن، زنی سیلی بخوره دق میکنن من میرم تو خیمه بیرون نمیام، نکنه ازم خجالت بکشی بچههای منو از خودت بدون، مگه من مرده باشم غریب بشی