
دوباره مرغِ روحم، هوایِ کربلا کرد دلِ شکستهام را، اسیر و مبتلا کرد زِ سر گذشت اشکم، به لب رسیده جانم که هرچه کرد با من، فراغِ کربلا کرد شود تمامِ هستی، فدایِ آن دو دستی که غرقِ بوسه با اشک، علیِ مرتضی کرد نگشت آری آن دست جدا ز دامن دوست اگر چه تیغ دشمن ز پیکرم گشت جدا فدای شیرخواری که وقت جان نثاری دو چشم خود ببست و دو لب به خنده وا کرد فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد فدای جسم پاکی که قطعه قطعه گردید ز قطره قطره خونش حسین را صدا کرد فدای آن شهیدی که در کنار سنگر به گریه یا حسین گفت به خنده جان عطا کرد