دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دل شکستهام را اسیر و مبتلا کرد ز سر گذشته اشکم، به لب رسیده جانم که هرچه کرده با من فراق کربلا کرد دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید از سر گذشته اشکم بر لب رسیده جانم که هرچه کرده با من فراق کربلا کرد (حسین حسین حسین جان) (حسین حسین کربلا) باز بر سر زد هوای نینوا نای جانم میکند چون نی نوا کربلا یا کربلا یا کربلا... بار دیگر سر دوانم از شور شد سینه از نور حسینی تور شد باز بر سر زد هوای نینوا دوباره مرغ روحم هوای نینوا کرد دل شکستهام را اسیر و مبتلا کرد ز سر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هرچه کرده با من فراق کربلا کرد اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سیه بادا خانهمان فراق