به روی خاک زِ بس پای کشیدی پسرم

به روی خاک زِ بس پای کشیدی پسرم

[ سعید خرازی ]
به روی خاک زِ بس پای کشیدی پسرم 
نیش‌تر می‌زنی انگار به عمق جگرم
 
دیدِ من کم شده و دور و برت می‌گردم 
بین اعضای تو دنبال سرت می‌گردم 

به تنت هفت قدم مانده به سر افتادم
یاد مادر که سرش خورد به در افتادم

 ایستادند و زمین خوردن من را دیدند 
هم زمان با ولدی گفتنِ من خندیدند

به پدر مشکل اگر تا به حرم بردنِ توست 
عمّه‌ از خیمه برون آمدنش گردن توست 

سایه‌ی خواهر من را زن همسایه ندید 
مانده حالا وسط دیدِ لشکر چه کنم



با لبی پُر زِ خون مرا صدا می‌زنی 
من نِگَه می‌کنم تو دست و پا می‌زنی
داغ تو بر دلم، قاتلت قاتلم

یا بُنَیَّ، یا بُنَیَّ 

چه بلایی ببین بر سرم آمد علی
سِرّ مستور ما از حرم آمد علی



ای راحتِ جانم، علیِ‌اکبر
آهسته رو میدان، شبه پیمبر

علی علی جانم، علی علی جان...

رخ بر رخ ماهت بنهاده بودم 
زینب اگر نبود من مرده بودم

اگرچه بردن جسمت به عهده‌ی پدر است 
نگاه کردم و دیدم که کار صد نفر است

نظرات