زجا برخیز و کاری کن  مکن قلب عمو را خون

زجا برخیز و کاری کن مکن قلب عمو را خون

[ سعید خرازی ]
ز جا برخیز و کاری کن
مکن قلب عمو را خون

به جای عمه می‌ترسم
بیاید دخترت بیرون

دست و پا می‌زنم و نیست کنارم پدرم

جگرم پاره شد اما به دل تشت نریخت
خواهری نیست مرا لخته ببیند جگرم

می‌کشم سینه و دل را به زمین، می‌خندد
فرقی انگار ندارد که چه آید به سرم

آب آورد زنی، یاد هِلال افتادم
کربلا آن به آن می‌گذرد از نظرم

خاک این حجره کجا و ته گودال کجا

پدرم بود مرا بین عبا می‌پیچید
گرچه پاشیده ز هم نیست تنم دور و ورم

تنت افتاده روی خاک و یا ریخته است

جگرش پاره شد و ریخت به یک تشت حسن
پاره‌های جگر من همه جا ریخته است

یک عالی اکبر اگر راهی میدان کردم
پس چرا صد علی اصغر به عبا ریخته است

نظرات