ز جا برخیز و کاری کن مکن قلب عمو را خون به جای عمه میترسم بیاید دخترت بیرون دست و پا میزنم و نیست کنارم پدرم جگرم پاره شد اما به دل تشت نریخت خواهری نیست مرا لخته ببیند جگرم میکشم سینه و دل را به زمین، میخندد فرقی انگار ندارد که چه آید به سرم آب آورد زنی، یاد هِلال افتادم کربلا آن به آن میگذرد از نظرم خاک این حجره کجا و ته گودال کجا پدرم بود مرا بین عبا میپیچید گرچه پاشیده ز هم نیست تنم دور و ورم تنت افتاده روی خاک و یا ریخته است جگرش پاره شد و ریخت به یک تشت حسن پارههای جگر من همه جا ریخته است یک عالی اکبر اگر راهی میدان کردم پس چرا صد علی اصغر به عبا ریخته است