گره کور دگر وا شدنی نیست با گریه هم این زخم مداوا شدنی نیست ای پسر من پدر پیر تو اَم پدر پیر و زمینگیر تو اَم آری پدرت از پس هرکار برآید این بردن تو تا حرم اما شدنی نیست گشتیم منو عمه در این دشت ولیکن اعضای تو گمگشته و پیداشدنی نیست ***** مکش پا بر زمین جگرم تیر میکشد ای نور دیده پلک ترم تیر میکشد میرفت پدر تا برود همره پسر خواهر اگر به داد برادر نمیرسید ***** جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم بگوید مادرش لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید