(بدین کرشمه به هر جانبی نگاه مکن به تیرِ غمزه، تو روز مرا سیاه مکن)۲ (گمان مبر که گفتهام برو، دل از تو بریدم)۲ نفس شمرده زدم از پِیات پیاده دویدم ای که با تیغ جنون میکُشیام تو مپندار کنون میکُشیام اکبرم را که به خون آغشتی در همان لحظه مرا میکُشیام (ز آتش هجر منه سوخته خرمن چه کنم من نگویم تو چه کردی، تو بگو من چه کنم)۲ با زانو آمد و به بر کشتهاش نشست او را به بر گرفت و ز دل آه بر کشید میرفت بلکه بار دگر زنده بیندش یا رب مکن امید کسی نا امید