
هرچه که من کمتر برایش کار کردم مزد مرا هر روز اما بیشتر کرد اینبار هم دیر آمدم روضه ولیکن مثل همیشه چشم مرا زودتر کرد گاهی خوشی با گریه حاصل میشود پس هر کس نشد مهموم در روضه ضرر کرد هرچند ما را عشق او دیوانه کرده مِهر علیِ اکبرش دیوانهتر کرد جان داد وقتی باغبان خسته فهمید یک لشکر از روی گل باغش گذر کرد با اکبرِ او نیزه کاری کرد مثل کاری که با پهلوی زهرا میخِ در کرد میریخت بیرون از دهانش لختهی خون حالا پسر حال پدر را محتضر کرد اولادنا اکبادنا یعنی پدر را مقراض اهل کوفه تقطیع جگر کرد بالای جسم اکبرِ خود داد میزد زینب که آمد کار او را سختتر کرد پیش جوانش داشت جان میداد اما محض حجاب خواهرش صرف نظر کرد **** چادرش زیر پای قاتل رفت خواهرت قاطیِ ارازل رفت **** دنبال صدای دلبرم افتادم با سر به کنار اکبرم افتادم تا پهلوی نیزه خوردهاش را دیدم یک لحظه به یاد مادرم افتادم