اگر چه بردن جسمت، به عهدهی پدر است حساب کردم و دیدم، که کار صد نفر است مرا جراحت پهلوی تو، ز اسب انداخت نگاه من به تو اما، دلم به پشت در انداخت پر است روی عبا، مصطفی علی زهرا حسن کجاست؟ ببیند جگر روی جگرش پاره شد و ریخت به یک تشت حسن پارههای جگر من، همهجا ریخته است یک علیاکبر اگر راهیه میدان کردم پس چرا صد علیاصغر... من و تو مَحرَم عمه، بقیه نامحرم مسیر راه عبورش به خیمه پر خطر است