سعید خرازی

خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش

1864
22
خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش
تا سایه‌ی تو هست دگر غم نمی‌خورم

فرزند اگر که همه دنیای مادر است
دنیای تو هیچ به دردم نمی‌خورد

بیهوده میزنند همه لاف عاشقی
کس نیست عاشق تو به مانند زینبت

ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین
ناقابل است جان دو فرزند زینبت
رخصت بده دو کودک خود را فدا کنم
این فیض را مگیر تو از دست خواهرت

هم دختر شهیدمو هم خواهر شهید
این مادر شهید شدن را ز من مگیر

باید عزیز را به غدای عزیز کرد
در خیمه غیر این دو عزیزم نداشته‌ام

غیر از دو طفل خود که به قربان تو کنم
درخیمه‌ام برایتو چیزی نداشتم

از هر چهارسو به تو شمشیر می‌زنند
باید برای خودت سپری دست وپا کنی

از خمیه‌ام دو تا پسرآورده‌ام حسین
باید که دو تا پسرم را فدا کنی

سخت است دست و پا زدن هدیه‌های من
اما فدای طفلل رباب و سکینه‌ات

سخت آن بود که داخل گودال بنگرم
خنجر به دست شمر نشسته به سینه‌ات

حسینی بمیر بمان
امیری حسین ونعم الامیر

سایه‌ی خواهر من را زن همسایه ندید
مانده حالا وسط

برو آرام کن اهل حرم را
به من بسپار نئش اکبرم را

مشو راضی که قبل از دشمن
خودم بردارم

حسین جان

چه بلایی ببین بر سرم آمد علی
سر مسطور ما از حرم آمد علی

گوییا مادر است
در پی حیدر است یا بنیه

خواهرم خسته شد از بس که سرش پایین است

می‌گفت سری بریده با جشم
من را بزنید جای زینب

هرکه در عمرش فقط یک بار گوی د یا حسین
مورد لطف عنایاتت خدای زینب است

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش