تویی که مَقدم تو مژده‌ی سعادت داشت

تویی که مَقدم تو مژده‌ی سعادت داشت

[ علی کرمی ]
تویی که مَقدم تو مژده‌ی سعادت داشت
به خاک‌بوسیِ راهت فرشته عادت داشت

سلام بر تو که اُم‌ّ المصائبت خوانند
چرا که غم زِ ازل در دلت اقامت داشت

تو دست‌پرورِ آن مادر گران‌قدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت

تو سر بر آینه‌ی سینه‌ای گذاشته‌ای 
که بوسه‌گاه نبی بود و عطر جنّت داشت

ندیده دیده‌ی تاریخ چون تو بانویی 
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت

چه بانویی! که پس از دخترِ رسول‌الله
به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت

چه بانویی! که صبوری‌ نمود چون زهرا
چه بانویی‌! که به قدرِ علی شهامت داشت

چه بانویی! که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت حیا داشت شرم و عفّت داشت

چه بانویی! که زِ فیضِ هدایتِ معصوم
مقام و منزلتی هم‌ترازِ عصمت داشت

تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خسته‌ی خود کوهی از رسالت داشت

تو خطبه خواندی و برهم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاکِ ذلّت داشت

من و مکارم اخلاقِ زینبی هیهات
کجا برابرِ خورشید ذره جرئت داشت؟

دل تو بود پُر از التهابِ شوقِ حسین
که لحظه‌لحظه‌ی عمرت از این حکایت داشت

چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیّدالشهدا بر جنان طاقت داشت

بلند‌مرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

هوا زِ جور مخالف چو نیلگون گردید
عزیزِ فاطمه از اسب سرنگون گردید

وقتی افتاد روی گونه‌ی راست
خواهرش بود مادرش هم بود

از همه دلخراش‌تر این‌ که 
دَم گودال دخترش هم بود

هر کسی خسته می‌شد از زدنش
می‌ربود آن‌چه می‌شد از بدنش

این یکی بُرد جوشنش زِ تنش
دیگری بُرد کهنه پیروهنش

سنگ‌ها را که بر جنازه زدن
تازه بر اسب نعل تازه زدن

تَه‌‌مانده‌های جسم تو چسبید زیر نعل
تا شهر کوفه جسم تو را دَه سوار بُرد

مقتل نوشته زجر بدی را کشیده‌ای
یک نصف روز ذبح گلوی تو کار بُرد

هر کجا که روی می‌شویم هم‌قدمت
حسین غصّه نخور می‌شوم شریک غمت

بمیرم و نگذارم زمین خورَد عَلمت
حسین یک‌تنه هستم مدافع حَرمت

بلاکِش تواَم اُم‌ّ المصائبت هستم
چه مادرانه برادر مراقبت هستم

از آن‌چه را که نگفتی خودم خبر دارم
به جز تو چند برادر دگر مگر دارم؟

اگر اجازه دهی تیغ و نیزه بردارم
نشان دهم به همه مثل تو جگر دارم

ببین که دختر حیدر چه‌کار خواهد کرد
ببین که شمر چگونه فرار خواهد کرد

نشان دهم به همه اقتدار زینب را
برات خرج کنم اعتبار زینب را

به معرکه ببَرم شاهکارِ زینب را
به رویشان بکِشم ذوالفقارِ زینب را

دوتا پسر نه دوتا شیر بار آوردم
دوتا معلم تفسیر بار آوردم
****
چه روی داده که با جانِ خود کنی بازی؟
بگفت عمّه چه سان طاقتم به جا باشد؟
مگر نه این بدنِ حجّتِ خدا باشد؟

به خاک گشت نهان جسمِ کشتگانِ پلید
در آفتاب بُوَد پیکر امام شهید

مگر که بابِ من از خاندانِ قرآن نیست؟
مگر حسین در این سرزمین مسلمان نیست؟

السلام ای بدن بی‌سرِ گرما‌دیده
السلام ای سرِ مجروحِ کلیسا‌دیده

با چه جرمی تَه گودال کشیدند تو را؟
ما ندیدیم ولی زینب‌کبری دیده

ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد
بر سر پیراهنت فاطمه دعوا دیده
****
به قتلگاه زِ سجاد کرد دلجویی
زِ کائنات برآمد درود بر زینب

به پاس حضرت زهراست ورنه می‌گفتم
هم از مَلک بُوَد افضل هم از بشر زینب

نظرات